علي نام من و تنهاترينم  
در اين دنيا بسي عاشقترينم   
من از بهر كرم فاميل دارم  
همي دائم بكوبم بر جبينم
كه اي واي من در خواب بودم  
چنان هسته بادام بودم  
از جواني من در اين دنيا چه ديدم  
كاش من هم يك از ارقام بودم
به هر جايي از اين دنيا رسيدم  
قطره اي از تلخكامي ها چشيدم
جواني را ببين , شد نقش رستم  
زناداني گرفتم من در اين سن , چوب به دستم
آهاي مردم دهيد خنجر به دستم  
در آرم اين دل عاشق پرستم  
در آرم اين دل وبي دل بگردم  
كه آخر مي دهد كاري به دستم
بعد مرگم وسط سينه من چاك كنيد  
ساغر ميگون بياريد و در آن خاك كنيد
جاي شيون به بالين سرم دف بزنيد  
دختري نيز برقصد  
همگي كف بزنيد
روي قبرم بنويسد كه راوی برفت  
آن ابر بد كنش عشق پرست و بدبخت
 |